یادی از مرحوم مش سلمان
مش سلمان موذن مسجد خوراوند،شخصی ساده،ومتواضع بود. رک وشفاف حرف می زد.
در رک گویی ضرب المثل بود.برای یکی از اهالی روستا که وضع مادی خوبی داشت،کار
می کرد.صاحب کار،هی بهش تعارف خوردن دوغ می کرده واز دوغ تعریف می کرده ومی
گفته .مش سلمان عجب دوغیه ،دوغ بخور (آیران ایچ) درجواب میگه مثل اینکه به من کره
تعارف می کنه هرچی بگی دوغه.دوغ هم مال خودت.پای درخت هم بریزی خشکش می
کنه.به جای غذا دوغ به من تعارف می کنی؟ یه روز صاحب کار،انجام کار سنگینی را ازش
می خواد. که در توانش نبوده. بهش میگه بااین کار سنگین امروز که نمی میرم ،فردا هم
نمی آیم .(بگین خوب المم--سابا ده گلمم) این جمله مختصر ومفید مش سلمان بعد از
گذشت حدود ۴۲ سال هنوز هم نقل مجالس اهالی است. انسانی کوتاه قد وتند وچابک
بود.محاسنی سفیدومرتب وچهره ای نورانی داشت .صاحب فرزندی نشد.امرار معاشش
از کارگری و بیشترخوشه جینی تامین می شد.خانه ای محقر وگلی با تاق هلالی-
بزرگترین سرمایه اش قناعت بود.همیشه نمازش را درمسجد وبا آهنگ خاص وزیبا و
شمرده می خواند وپایان کلمات نماز را کشیده وبلند می خواند.عمری بلند وپربرکت
داشت.قانع وباصفا وبا وجود فقر و نداری ،روحیه ی سخاوتمندانه ای داشت.ارث و
اولادی ازش باقی نماند. اما در تدین وصراحت کلام وصداقت در رفتار و توکلش بر خدا
شهره ی اهالی روستا ی خوراوند شد.و نامی نیک از مرحوم مش سلمان به یادگار
گذاشت.
روحش شاد ویادش گرامی باد
مدیر وبلاگ
خوشا به حال کسانی که هرچه دستشان بسته است ،
دلی بزرگ وسفره ای باز دارند .
سفره ای از فرط نان، ایمان نداشت!
سفره ای از فرط ایمان، نان نداشت .
آدمیان به لبخندی که بر لب ها می نشانند و
به احساس خوبی که بر جا می نهند و
به دردی که از یکدیگر می کاهند می ارزند